« هُوَ الّذي اَرسَلَ رَسُولهُ بِالهُدي وَ دِينِ الحَقّ لِيُظهِرهُ عَلَي الدّينِ کُلَهَء وَ کَفَي بِا للهِ شَهيدًا مُحمّدُ رّسُـولُ اللهِ وَ الّذِينَ مَعَهُ أشِدّاءُ عَلَي الکُفّارِ رُحَمَاءُ بَينَهُم ...»[1] اوست آن ذات مقدسي که پيغمبرش را با هدايت و راهنمايي دين و آيين حق و راستي فرستاده اسـت تا آن دين را بر تمام اديان غالب و چيره گرداند و کافي است که خدا گواه باشد. ( پس از آن به رسالت پيغمبر گواهي مي دهد ) محمد(ص) رسـول وفرستاده خدا است وکساني که با او هستند ،
بسم الله الرحمن الرحيم
لاحول و لا قوة الا بالله العلي العظيم
درس بيستم حيات جامعه
نشانه حيات جامعه نيز همان تلاش و کوشش مداوم و همه جانبه در راه تکامل و رسيدن به کمالات است. يک جامعه ممکن است نمونه اي از يک موجود زنده باشد يا گونه اي از يک موجود مرده . قرآن کريم حيات جامعه توحيدي و اسلامي مسلمان راستين را اين طور ترسيم مي کند:
« هُوَ الّذي اَرسَلَ رَسُولهُ بِالهُدي وَ دِينِ الحَقّ لِيُظهِرهُ عَلَي الدّينِ کُلَهَء وَ کَفَي بِا للهِ شَهيدًا مُحمّدُ رّسُـولُ اللهِ وَ الّذِينَ مَعَهُ أشِدّاءُ عَلَي الکُفّارِ رُحَمَاءُ بَينَهُم ...»[1]
اوست آن ذات مقدسي که پيغمبرش را با هدايت و راهنمايي دين و آيين حق و راستي فرستاده اسـت تا آن دين را بر تمام اديان غالب و چيره گرداند و کافي است که خدا گواه باشد. ( پس از آن به رسالت پيغمبر گواهي مي دهد ) محمد (ص)رسـول وفرستاده خدا است وکساني که با او هستند ، داراي دو صفت ويژه اند:
1. برکفار سخت گيرند ـ در برابر آنان محکم واستوار و نيرومند و بي باک اند
2. ميان خودشان مهربان ـ متواضع و فروتن ـ مي باشند.
اين آيه از دو صفت ممتاز مؤمن ياد کرده: جاذبه و دافعه
مردم يک جامعه از نظر نيازهاي زندگي به دسته هاي مختلف تقسـيم مي شـوند . زارع ، کاسب ، لشکري ، دانشجو ، روحاني ، دانشمند و... اما اين تقسيم بندي به وحدت جامعه ضرر نمي رساند بلکه مقتضاي طبيعت اجتماع است و اين تقسيم اختلافي در عقيده مردم پديد نمي آورد بلکه همه با هـم برادر و کمک کار يک دگرند . هر چند شغـل ها و حرفه ها مختـلف است اما فکر و عقيده و روح اجتماعي در همه يکي است . اجتماع بشر از همان روزهاي نخست بصـورت واحدهاي کوچک و بزرگ متعددي در آمده است ، آنچه که باعث اين تعدد و پراکندگي شده امور زير بوده است .
الف ـ نژاد : در درجه اول توسعه ي خانواده و انشعاب خانواده هاي مختلف ازيک هسته سرچشمه گرفته و تشـکيل يک نژاد و قبيله وبدنبال آن يک واحد اجتمـاعي را داده است که هنوز هم در جوامـع عقب مانده مساله قبيله و طايفه اساس جامعه را تشکيل مي دهد .
ب ـ منطقه جغرافيايي : بعضي از قبايل مختلف با اين که از لحاظ خون و نژاد از هم جدا بودند کم کم با هم آميختند و تشکيل واحدهاي بزرگتراجتماعي را دادند که مناطق جغرافيايي آنها را از هم جدا مي ساخت .
ج ـ ايدئولوژي : قرآن مي فرمايد :
«کان الناسُ أمّة واحدةً فبعث الله الّنبين مبشّرين ومُنذرينَ وأنزل مَعَهُمُ الکتابَ بِالحقّ لِيَحکُمَ بَينَ النّاسِ فِيما اختلَفُوا فيه و مَا اختَلَفَ فِيهِ إلّا الّذين أُوتُوهُ مِن بَعدِ مَا جَاءَتهُمُ البَينَتُ بَغيَا بَينَهُم فَهَدی الله الّـذِينَ ءَامَنُوا لِمَا اختَلفُوا فَيهِ مِنَ الحَقِّ بَإذنَهِء وَ اللهُ يَهدَی مَن يَشَاءُ إلي صِراطٍ مُّستَقيمٍ »[2]
« مردم همه يک امت بودند، پس خداوند پيامبران را براي بشارت و بيم دهندگي بر انگيخت با آنان کتاب را نازل کرد تا در ميان مردم درباره آنچه اختلاف دارنده حکم کنند و اختلاف نکردند در آن مگر آنان که داده شدند کتاب را بعد از دليل هاي روشن به سبب ستيزه جويي ميان خودشان پس هدايت نمود خدا آنها را که ايمان آوردند به آنچه اختلاف نمودند درآن ازحق ، باذن خود و خدا هدايت مي نمـايد به راه راست هر که را بخواهد»
از آيه فوق اولين نکته اي که استفاده مي شود اين است که دين و اجتماع شد دو حقيقت ناگسستني است ، هيچ جامعه اي نمي تواند بدون مذهب زندگي صحيحي داشته باشد .
قوانين بشري در اعماق وجود انسان کار بردي ندارد ـ تخلف ازقانون کشوري تخلف از دين است ـ تنها يک مسئوليت برون ذاتي ايجاد مي کند و قدرت پايان دادن به اختلافات و تضاد منافع را ندارد .
باز گروهي از مردم پس از آمدن کتاب و رسالت آن را نپذيرفتند ، و سرباز زدند و موجب اختلاف شدند و گروهي هم که پذيرفتند در فهم و ابلاغ و اجراي کتاب اختلاف کردند . سـبب اين اختـلاف خود خواهي کينه توزي و هوا پرستي آنها بود.
قرآن مي فرمايد : « بغيا بينهم » ولي اين اختلاف وجدايي بيش از آنچه بايد جنبه واقعي داشته باشد عارضي و مصنوعي است ، زيرا در برابر اختلافات فکري و عقيده اي در ميان قشرهاي مختلف مردم جهان هزاران جهت فکري مشترک نيزبين آنها وجود دارد ؛ که سرچشمه آن وحدت نوع بشر و وحدت ساختار روح و جسم اوست که موجب اشتراک در اهداف گوناگون مي گردد .
گرچه اصطکاک منافع ملت ها وعدم رشد عقلي کافي براي هماهنگ ساختن اين منافع، هنوز مانـع از اين اسـت که اين واحدهاي پراکنده در هم ادغام گردد و يک واحـد بزرگ بر اساس وحدت نوع بشـربه وجود آيد : ولي، اين قدر مسلم شـده که هيچ يک از عوامل تفرقه و جدايي گذشته يک عامل حقيقي و غير قابل اجتناب نيسـت . همين درک ، راه را براي آينده بشريت روشن تروصاف تر مي سازد. به اين ترتيب روشن شد که بشريت مي تواند در يک واحد مشترک ادغام گردد و گروهي بزرگ و متحد را ايجاد کند.
وصل الله علي محمد وال محمد
پايان درس بيستم
1ـ سوره فتح ـ آيه 28ـ29
2 ـ سوره بقره ـ آيه 213