دی ان ان evoq , دات نت نیوک ,dnn
شنبه, 19 آبان,1403


درســهای اســـتاد

درس اول: انسان و دو بعد وجودي او، روح و جسم
درس دوّم: قلـب
درس سوم: عقل
درس چهارم: نفس و عقل
درس پنجم: سعادت واقعی
درس ششم: اخلاق فردی و اجتماعی
درس هفتم: راه درمان رذائل اخلاقی
درس هشتم: مقیاس سنجش نیک و بد اخلاقی
درس نهم: اصلاح گفتار
درس دهم: مطابقت گفتار با رفتار
درس یازدهم: دروغ
درس دوازدهم: راه درمان دروغ
درس سیزدهم: سوء ظن و بدگمانی
درس چهاردهم: سرچشمه های بدگمانی
درس پانزدهم: تجسس و غیبت
درس شانزدهم: مهمترین انگیزه های غیبت
بيانات استاد ارجمند خانم طاهائي به مناسبت شهادت حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام
درس هفدهم: خطرات غيبت
درس هجدهم :موارد استثنايي غيبت
درس نوزدهم: حيات اجتماعي
درس بيستم:حيات جامعه
درس بیست و یکم: اسلام و پيوند اجتماعي
درس بيست و دوم: راه ايجاد وحدت فکري
درس بيست وسوم: رشد اخلاقي مهم ترين اصل وحدت
درس بیست چهارم: ویژگی های عبادالرحمان
درس بیست و پنجم: شرحی بر صلوات شعبانیه
درس بیست و ششم: جهان پس از ظهور حضرت مهدی (عج)
درس بیست هفتم: جریان حق و باطل (1)
درس بیست و هشتم : نيم نگاهي به سخنان استاد طاهايي در شب­هاي قدر
درس بیست و نهم: عروج نفس
درس سی ام: آزموني ده‌گانه براي دانايان
درس سی و یکم: اعتدال در مصرف
درس سی و دوم: پندهاي امام عسكري (‏عليه‏السّلام) به شيعيان
درس سی و سوم: به یاد خطیب توانا
درس سی و چهارم: تأثیر نظارت الهی در اصلاح عمل
درس سی و پنجم: جوان، ارزش‌ها و اجتماع
درس سی و ششم: حج و مدیریت اقتصادی
درس سی و هفتم: نگاهی به ابعاد وجودی حضرت زینب کبری (علیهاالسّلام)
درس سی و هشتم: یاد خدا؛ پرورش و آموزش
درس سی و نهم: فرمان صبر به پيامبر اسلام در قرآن
درس چهلم: شکوفایی کمالات انساني
درس چهل و یکم: شرایط مبلّغ و تبلیغ از دیدگاه استاد طاهایی
درس چهل و دوم: پیوند ایمان و علم
درس چهل و سوم: تفسیر فرازهایی از صلوات شعبانیه
درس چهل و چهارم: شخصیت حضرت زهرا(سلام الله علیها)
درس چهل و پنج: اهمیت رای دادن در انتخابات
درس چهل و ششم: اهمیت شب قدر
درس چهل و هفتم: نکته ای ناب از زیارت رجبیه
درس چهل و هشتم: سخن گفتن با امام زمان
درس چهل و نهم: اهمیت انتخاب اصلح

 درس بیست چهارم: ویژگی های عبادالرحمان




بِسْمِ اللهِ الرّحْمَنِ الرّحِيم

لاَحَوْلَ وَلاَ قُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ الْعَلِيّ الْعَظِيم

سخن پيرامون ويژگيهاي بندگان خاصّ خداوند است كه در قرآن از آنان به عبادالرّحمان ياد شده است:
قَالَ اللهُ الْعَظِيمُ فِي كِتَابِه:

«وَعِبَادُ الرَّحْمَن اَلَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَي اْلاَرْضِ هَوْنًا وَ اِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَماً.  وَالَّذِینَ یَبِیتِونَ  لِرَبِّهِـمْ سُجَّـداً وَ قِيَامًا...»

بندگان خاص و ويژه‌ي خـداي رحمـان آنها هستند که بـدون تکبّـر و با آرامـش بـر زميــن راه مي‌رونــد و هنگـامي کـه جاهلان آنان را مخاطب قرار مي‌دهند به آنها سلام مي‌كنند و با بـي اعتنايي و بزرگواري مي‌گذرند. آنان كسانـي هستند كه شبانگاه براي پروردگارشان سجده مي‌كنند و بر پا مي‌خيـزند.

معناي بندگي

براي هر فردي كه بنده‌ي خداي رحمان است، اين خطاب مقام والايي است. عبد به معناي بنده است و به كسي عبد مي‌گويند كه مالك دارد.

بندگي دو نوع است:

1.      بندگي اعتباري و قراردادي

2.      بندگي حقيقي و واقعي

نوع اوّل: در صـدر اسـلام رسـم بـود در جنگها فردي را به عنوان اسير مي‌گرفتند و كسي كه اين اسير را مي‌خريد، به عنوان بنده مالك وي مي‌‌شد. اين بندگي اعتباري، قـراردادي و موقّتي است. بنـابراين، تغييـر پذيـر است.

نوع دوم: بندگي خداست. خداوند مالك و بنده، مملوك اوست و اين يك واقعيّت خلل ناپذير است و تغيير پذير هم نيست. زيرا انسان و تمام مخلوقات جهان، آفريده‌ي خدا هستند و بقاي آنها به اراده‌ي خدا بستگي دارد: «اگر نازي كند از هم فرو ريزند قالب‌ها». اگر يك لحظه نظر لطف پروردگار برداشته شود و فيض به مخلوقات نرسد. همه از بين مي‌روند. از این‌رو،  انسان بنده‌ي خداست و اين بندگي افتخاري بسيار بزرگ برای اوست.

حضرت علي علیه السلام بندگي را يك افتخار مي‌دانند و مـي‌فرمايند:

«اِلَـهِي كَفَي بِي عِزّاً اَنْ اَكُونَ لَــكَ عَبـْـداً وَ كَفَـي بـِي فَخْــراً اَنْ تَكُونَ لِي رَبّاً.»

 بارخدايا! اين سربلندي و عزّت براي علي بس كه بنده‌ي توست و اين افتخار براي او كافي كه تو پروردگار او هستي.

اگر با دقّت به اين مسأله توجّه کنيم، مي‌بينيم در زندگي افتخاري بالاتر از اين نيست كه ما بنده‌ي خدا هستيم. اين بندگي افتخارآميز و غرور آفرین است. اگر فرمانروا شده بوديم، اين‌قدر احساس غرور نمي‌كرديم. لذا علي علیه السلام مي‌فرمايند: چه عزّتي بالاتر از اينكه من بنده‌ي تو باشم! بندگي آن حضرت بندگي واقعي بود؛ كدام افتخار بالاتر از اينكه خدا پروردگار ماست.

وَعِبَادُ الرَّحْمَن: بندگان خداي رحمان

يك سرباز چقدر بايد زحمت بكشد، رنج ببرد، درس بخواند، آزمايش و امتحان بدهد، تلاش كند تا يك درجه بگيرد؟ درجه گرفتن از خداوند قادر متعال، شوخي نيست. خداوند به بندگانش مدال مي‌دهد و اين بالاترين مدال انسانيّت است، زيرا آنچه انسان را بالا مي‌برد، انتساب به بي‌نهايت است؛ ما هم بايد به سوي بي‌نهايت پيش برويم و خودمان را به او نزديك كنيم.

قـرآن كـريم مكـرّر از پيـامبر عظيـم الشّأن اسلام صلی الله علیه و آله و سلم به عنوان عبد خود ياد مي‌كند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم عبد کامل است و اين افتخاري است كه به حضرت داده شده است.

خداوند متعال مي‌فرمايد:

«سُبْحَانَ الّذِي اَسْرَي بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ اِلَي الْمَسْجِدِ اْلاَقْصَي اَّلذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ اَيَاتِنَا اِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ.

پاك و منزّه است خدايي كه در شبي بنده‌ي خود (محمّد صلی الله علیه و آله و سلم) را از مسجدالحرام به مسجدالاقصي كه پيرامونش را (به قدوم خاصّان خود) مبارك و پرنعمت ساخت، برد تا آيات (و اسرار غيب) خود را به او بنماياند كه خدا به حقيقت شنوا ( و به امور غيب و شهود عالَم) بيناست.

پس عبـوديّت مقـام بسيار بالايي است و چنانچه بنده‌ي خدا شويم، از قيد هر بندگي آزاديم.

توجّه کنید! وقتي مي‌گويند فلاني عبـادت و بندگي مي‌كند، ذهن ما سراغ اين مي‌رود كه آن فرد نماز مي‌خواند، روزه مي‌گيرد، به مكّه و كربلا مي‌رود، يا نماز شب مي‌خواند. اينها به جاي خود محفوظ. بندگي تنها به اين اعمال نيست. كساني كه با علي علیه السلام به مقابله برخاستند، اهل نماز بودند. آن‌قدر نماز مي‌خواندند و «العفو» مي‌گفتند و سجده مي‌كردند كه پيشاني و كف دستهاي آنها پينه بسته بود. حضرت علي علیه السلام ابن عبّاس را فرستادند تا آنان را پند دهد. پس از برگشتن، گفت: يا اميرالمؤمنين، آن‌قـدر سجده كرده‌اند كه پيشاني و كف دستهايشان مثل زانوي شتر پينه بسته است

بندگي اين نيست؛ بندگي يعني مطيع و متوجّه امر پروردگار بودن و پرهيز از آنچه او نهي فرموده است! حال آيا ما اين‌گونه هستيـم؟ اگـر مسأله‌اي مخـالـف خواسته‌ي ما يا نهي کننده دين ما باشد، از منع آن، چنان ناراحت مي‌شويم که کلاه شرعي درست مي‌كنيم و روي اعمالمان مي‌گذاريم؟ اينها بندگي نيست؛ عبوديّت و بندگي غير از اين است. عبوديّت يعني جز ذات اقدس احديّت، هيچ كسي را در نظر نداشته باشيم.

عبادالرّحمان چه كساني هستند؟

 
خداوند تبارك و تعالي در اين آيات مباركه، دوازده ويژگي از ويژگيهاي بندگان خود را بيان مي‌فرمايد كه قسمتي به اعتقادات آنها و برخي به جنبه‌هاي اخلاق فردي و اجتماعي ايشـان مربـوط مي‌شـود. در واقع، ايـن بنـدگان خداي رحمان، بالاترين ارزشهاي انساني را دارا هستند.

ويژگي اوّل: تواضع و فروتني


اَلّذِينَ يَمْشُونَ عَلَي اْلاَرْضِ هَوْنًا

 بندگان خداي رحمـان بـه آرامي و با نهايت فروتني راه می‌روند.

هـر فـردي، هـر مکتبـي و هر اجتمـاعي خط‌ّمشيي دارند که بر اساس آن ايدئولوژي و عقيده‌ي آنان تعيين مي‌شود.

مؤمن، به خدا اعتقاد دارد. خط‌ّمشي عبادالرّحمان بر اساس عقيده به خداي يكتا، عالم، مدرك، حيّ و حكيم است.

بندگان خاصِّ خداوند، مظهر تواضع هستند و تواضع ثمره‌ي عبوديّت و نخستين نشانه‌ي بندگي خداي رحمان است. چرا صفت تواضع در رأس ويژگيهاي عبادالرّحمان آمده است؟

انسان از دو حال خارج نيست: يا متكبّر است يا متواضع.

تكبّر يكي از صفـات ناپسند رواني است كه سه مرحله دارد:

1) كبر   2) تكبّر   3) استكبار

كبر يعني خود را بزرگ ديدن. اين کمترين درجـه است. كبـر، ميكـروب بيمـاري تكبّر است.

يکي از غرايـزي کـه خداونـد در وجـود انسان قرار داده، حبّ ذات است. انسان بايد خود را دوست داشته باشد. اگر وجود خويش را دوست نداشته باشد، خود را به هلاكت مي‌اندازد و امر پروردگار و مسائل اخلاقي را رعايت نمي‌كند. اگر اين حبّ ذات كمي بيشتر شود، به خود محوري تبديل مي‌شود و به انسان حـالتي دسـت مي‌دهـد كـه خـود را بزرگ‌تر از ديگران تصوّر مي‌كند. اگر همين اندازه غرور بيايد، به خاطر ارجحيّت كوچكي كه نسبت به ديگران دارد، اين غرور و خود بيني سبب كبر او مي‌شود و خود را بزرگ مي‌بيند، غافل از اينكه آنچه دارد، از سوي ذات مقدّس پروردگار است؛ اوست كه وجود بخشيده و نعمتها را به رايگان در اختيارش قرار داده و او را بزرگ گردانيده است.

عزيزان! امراض روحي مانند كبـر، غرور، حسد، شرك، ريا، عناد و لجبازي، طمع، حرص، و... همانند امراض جسماني است كه اگر معـالجه نشـود، ميكروب آن رشد مي‌كند و مزمـن مي‌شود. اگر انسـان در مقـام معالجه‌ي بيماري كبر برنيايد، كبر او به تكبّر مبدّل مي‌شود.

تكبّر، بزرگ فروشي به ديگران است و متكبّر انتظار دارد ديگران به او احترام بگذارند و  او را تواضع كنند و روي سخن او حرفي نزنند؛ اگر چه حرف او حق هم نباشد. اين، تكبّر و بزرگي فروختن به ديگران است. معالجه‌ي اين مرحله سخت‌تر است و اگر درمان نشود، به استكبار بدل مي‌شود.

استكبار، از ديگران طلب بزرگي كردن است. وقتي فرد به مرحله‌ي استكبار برسد، ديگر معالجه ندارد و هلاك شده است. در رأس تمام متكبّران شيطان است. نخستین گناهي كه شیطان انجام داد، اين بود که برحضرت آدم علیه السلام سجده نكرد و از فرمان الهي سرپيچي كرد و گفت من از او بهترم. من از آتش آفريده شده‌ام و او از خاك؛  پس قرآن در رأس تمـام صفـات عبادالرّحمان مي‌فرمايد:

اَلَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَي  اْلاَرْضِ هَوْنًا.  يعني نفي كبر و غرور و خودخواهي كه در تمام اعمال و حركات و رفتار ايشان حتّي سخن گفتن آنها اثر دارد. بندگان خاص خداوند مظهر تواضع‌ هستند. تواضع، ثمره‌ي بندگي و نخستين نشانه‌ي آن در برابر خداي رحمان است.

تواضع نسبت به همه‌ي مردم: زن و مرد، كوچك و بزرگ، دانا و نادان! اين مشي و حركت آرام در زمين تنها يك روش راه رفتن نیست، بلكه شيوه‌ي متعادل زندگي را هم شامل می‌گردد.

پيامبر گرامي اسلام صلی الله علیه و آله و سلم به اصحاب خود فرمودند:

«...وَاِنّ التّوَاضُعَ يَزِيدُ صَاحِبَــه رِفْعَــةً فَتَوَاضَعُــوا يَرْفَعْـكُمُ الله...»

 فروتني شما را بلند مرتبه مي‌كند، پس فروتني كنيد كه خداوند مقام شما را بالا مي‌برد.

امام عسكري علیه السلام نیز مي‌فرمايند:

«التّوَاضُعُ نِعْمَةٌ لاَ يُحْسَدُ عَلَيْهَا»  فروتني نعمتي است كه به آن حسادت نمي‌شود.

امام صادق علیه السلام مي‌فرمايند:

«...وَرَأْسُ الْخيَـرِالتّوَاضُــع.»

 تواضع، سرچشمه‌ي خوبيهاست.

علي علیه السلام در بيـان ويژگيهاي متّقيـن مي‌فرماينـد:

 «وَ مَشْيُهُمُ التَّوَاضُع.»  از جمله صفات متّقين اين است كه راه رفتن آنـان از روي تواضع و فروتني است.

ويژگي دوم: حلم و بردباري


وَاِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالوُا سَلاَماً؛ «وقتي به افراد نادان برسند، سلام مي‌كنند.

نه تنها نسبت به دانايان نهايت تواضع و فروتني را دارند، بلكه نسبت به افراد نادان و فرومايه هم حليم و بردبارند و مجادله نمي‌كنند. اگر از نادان سخني در شأن خود او بشنوند، در پاسخ او سخني كريمانه و عالمانه می‌گویند و سلام می‌کنند.

اين سلام دو معنا دارد.

1.      سـلام، وداع اسـت، زيـرا عـرب وقـتي مي‌خواهد خداحافظي كند، سلام مي‌كند.

2.      از من جز سلامتي به تو چيز ديگري نمي‌رسـد. يعني عبادالرّحمان در بُعـد اجتمـاعي نيز نسبت به اجتماع خود بي تفاوت نيستند.

جامعـه از فرد فرد مـردم تشكيـل مي‌شود. سعادت يك فرد، در سعادت جامعه‌اش تأثير دارد. اين جاهلي كه قرآن مي‌فرمايد بدين معنا نيست كه عقـل ندارد و دانـا نيست، بلكـه كسي است كـه نمي‌دانـد در چه راهي پيـش می‌رود؛ راه درست یا بيراهه؟ لذا عبادالرّحمان وقتي به اين جاهل برسند، از صبر و سعه‌ي صدر برخوردارند و براي ارشـاد و نجـات آنها، با صبر و حوصله و سينه‌ي باز برخورد مي‌كنند تا آنها را در مسیر صحيح قرار دهند.

عزيزان! اگر كسي به شما بد و بيراه و حرف ناحق گفت و اينكه اگر يكي بگويي ده تا مي‌شنـوي، شمـا بـه او بگوييـد اگر ده تـا هـم بگويي، از من يكي هم نمي‌شنوي.

امام صادق علیه السلام مي‌فرمايند:

«...اِنْ شِـئْـتَ اَنْ تُكْـرَمَ فَلِنْ وَ اِنْ شِئْتَ اَنْ تُهَانَ فَاخْشُنْ...   »

اگر مي‌خواهي گرامي و عزيز باشي با مردم نرمي كن و اگر مي‌خواهي به تو اهانت شود، سختگيري كن.

يكي از پديده‌هـاي با عظمت روحي انسان، تحمّل و حوصله است. بدون صبر و حوصله هيچ انساني راه دشوار و پرفراز و نشيب عبوديّت و بنــدگي خدا را طي نخواهـد كـرد؛ بخصوص در جوامعی که افراد فاسد و مفسد و جاهل و نادان فراوان است.

خداونــد يكــي از ويـژگيهــاي پيـامبــر اسـلام صلی الله علیه و آله و سلم را «نرم‌خويي» ذكر مي‌كند و مي‌فرمايد:

«فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ َلانْفَضّوا مِنْ حَوْلِكَ...»

 اي پيــامبــر! بـه سـبب رحـمـتي كـه از خداوند به تو رسيده تو با مردم نرمخو هستي و اگر تو سخت‌‌دل و خشن بودي و بـا مـردم بد رفتـار مي‌كـردي مـردم از دور تو متفرّق مي‌شدند.
تاريخ، مراتب اخلاقي پيامبـر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم را ذكر مي‌كند. روزي حضـرت در مجلس نشستـه‌ بودند، مرد اعرابی می‌آید و سوسماری را كه شكار كرده، در آستين دارد. مي‌پرسد اين فرد كيسـت، مي‌گوينـد پيغمبـر خداسـت. حضـرت مي‌فرمايند: ايمان بياور. اعرابي سوسمار را از آستين رها مي‌كند و مي‌گويد: اگر اين حيوان شهادت بدهد و به تو ايمان بياورد، من هم به تو ايمان مي‌آورم. حضرت به آن سوسمار خطاب مي‌فرمايند: اي سوسمار! به زبان فصيح جواب مي‌دهد لَبَّيْكَ وَسَعْدَيْكَ اي زينت اهل قيامت و... حضرت مي‌فرمايند: من كيستم؟جواب داد: تو رسول پروردگار جهانيان و خاتم پيغمراني، رستگار است هر كه تو را تصديق و نااميد است هر كه تو را تكذيب كند. اعرابي گفت: حجّتي از اين واضح‌تر نیست و قسم ياد كرد تاكنون هيچ كس را مانند تو دشمن نمي‌داشتم و اكنون تو را از جان خود و پدر و مادر خود دوست‌تر مي‌دارم. شهادتین را بر زبان راند و به آن حضرت ايمان آورد.  اين، نتيجه‌ي تواضع و  حلم پيامبر است.

از عايشه سؤال كردند: اخلاق پيامبر چگونه بود؟ گفت: خُلْقُهُ قُرْآنٌ؛  «خلق پيامبر قرآن بود.»

 عبـادالرّحمان با تـأسّي به پيـامبرشان اين صفت را دارا هستنـد كه وقتي به افراد جـاهل مي‌رسند، از روي تواضع سلام مي‌دهند. اگر مي‌خواهيم خُلق و خوی انساني داشته و انسان نمونه باشيم، بايد حوصله و صبر ما زياد باشد و سعه‌ي صدر داشته باشيم. اين علامت عظمت روحي انسان است. هيچ انساني بدون تحمّل و صبر و حوصله راه دشوار و پر فراز و نشيب عبوديّت و بنـدگي خدا را طي نمي‌كنـد؛ بخصوص در جوامعي كه افراد فاسد و مفسد و جاهل و نادان فراوان است.

ويژگي سوم: شب زنده‌داري

وَالَّذِيـنَ يَبِيتُــونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّدًا وَ قِيَامًا.

عبادالرّحمان شب را بيدارند و براي پروردگارشان سجده و قيام مي‌كنند.

بيتـوتـه به معناي شب زنده‌داري است؛ تمام شب يا نيمي يا بخشي از آن.

در سومين ويژگي عبادالرّحمان، به عبادت شبـانگاه آنـان اشـاره مي‌فرمايـد، زيـرا بهتـرين وقـت عبـادت، شب است. بيـن شب، و نمـاز و مناجات رابطه‌ي محكمي است. نيمه‌ي شب به بعد، فضا آرام است. دوري از ريا و تمركز فكر، از بركات سحر است. شب زنده‌داري و استمرار و تداوم عبادت، نشانـه‌ي بنـدگان خاصِّ خداونـد است.

حضرت سجّاد علیه السلام مي‌فرمايند: عمّه‌ام زينب علیهاالسلام در طول سفر كربـلا نمـاز شبش تـرك نشد، مگر شب يـازدهم عاشورا، كه نماز را نشسته خواندند.

امام حسين علیه السلام فرمودند:

َ«يَـا اُخْتَـاهُ لاَ تَنْسِنِي فِي نافِلَـةَ الّليْلِ» خواهرم! در نماز شبت مرا فراموش نكن.

نكتـه‌ي قابـل توجّه در آيه‌ي مبـاركه اين است كـه مي‌فرمايـد: لِرَبِّهِمْ؛ يعني بـراي پروردگارشان، نه براي بازگوكردن به ديگران و تحسين آنها.

عبـادالرّحمان شب را به یاد پروردگارشان نیایش مي‌كنند و در حال سجده و قيام به سر مي‌برند.

نظر بعضـي از مفسّـران، اين است كـه ذكر سجده قبل از قيام اشاره به اين است كه شب در حال سجده و مناجات و ناله و زاري در مقابل پروردگـارشان هستنـد و صبح به وظيفه‌ي اجتمـاعي، سياسي و ديني«قيـام» مي‌كنند؛ چـرا كه آنـان عابدان شب و شيران روز هستند چنان كه در حالات ائمّه‌ي معصومين: ‌چنين نقل مي‌كنند. امّا متأسّفانه مي‌بينيم برخی از مقدّس مآبان تمام وظايف اجتماعي، و سياسي و ... را كنار می‌گذارند و فقط نماز شب مي‌خوانند.

علي علیه السلام در وصف پارسايان مي‌فرمايند:

«اَمَّا الَّليْلَ فَصَافُّونَ اَقْدَامَهُمْ.»

 پرهيـزكـاران در شـب بـرپـا ايستـاده مشغول نمازند.

بندگان خاص خداوند هم در عمل و وظايف اجتماعي تواضع دارند (يَمْشُونَ عَلَي اْلاَرْضِ هَوْنًا)، هم در كلام (قَالُوا سَلاَمًا) و هم در عبادت (سُجَّدًا وَ قِيَامًا).

مردي به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم عرض كرد: دعا كنيـد خدا مـرا به بهشت ببـرد. حضرت فرمودند: اَعِنِّي بِكَثْرَةِ السُّجُود. من براي تو دعا مي‌كنم، امّا تو مرا با زياد سجده كردن و سجده‌هاي طولاني در اين امر كمك كن تا دعايم مستجاب شود. سجده است كه انسان را خاكسار مي‌كند و هرگز «مَن»در او راه پيدا نمي‌كند.

ويژگي چهارم: ترس از مجازات الهي

وَالَّـذِيـنَ يَقُـولُـونَ رَبَّنـَـا اصْــرِفْ عَنّـا عَـذَابَ

جَهَنّمَ اِنّ عَذَابَهَا كَـانَ غَرَامًـا. اِنّهَا سَاءَتْ مُسْتَقَرّاً وَ مُقَامًا؛ « پروردگارا برطرف گردان از ما عذاب جهنّم را كه عذابش سخت و شديد و پردوام است. همانـا آن جهنّم بـد قرارگاه و محلّ اقـامتي است.»

چهارمين ويژگي عبـاد الرّحمان يـاد معاد و ترس از غضب خداوند و عذاب جهنّم است. با وجود شب زنـده‌داري و قيـام و سجود، به عبـادت و عمــل نيك خود مغرور نيستنـد، زيرا قلوبـشان مملـو از تـرسِ كوتـاهي از مسؤوليّتهاست، همان ترسي كه مانند يك پليس نيرومنـد از درون، انسان را كنتـرل مي‌كنـد و بدون مأمـور و مراقـب وظايف خود را به نحـو احسن انجام مي‌دهـد و در عين حـال خـود را در پيشگـاه خداونـد متـعـال مقصّـر مي‌دانــد. لــذا پيـوستــه مي‌گويند: پروردگارا عـذاب  جهنّم را از ما برطـرف گردان كه عذابش سخت، شديد و پردوام است.

حضرت علي علیه السلام یکی از صفات مؤمنين را مي‌فرمايند: مؤمن هميشه نفس خود را متّهم مي‌كند.  (مي‌گويد: من كاري نكردم.آنچه كردم، كم كردم. من از خودم چيزي ندارم، آنچه دارم از خداست. من در مقابل اين همه نعمتهاي الهي چه كردم؟) (عبادالرّحمان ‌چنين‌ هستند.)

در پايان آيه‌ي مباركه مي‌فرمايد: اِنّ عَذَابَهَا كَانَ غَرَامًا. اِنّهَا سَاءَتْ مُسْتَقَرّاً وَ مُقَامًا؛ يعني اين عذاب جهنّم مصيبتي است كه انسان در برابر آن راه فرار ندارد. كجا فرار كند؟

اطلاق واژه‌ي «غرام» بر جهنّم به خاطر اين است كه عذابش بسيار شديد، پيگير و پردوام 
است. عبادالرّحمان از اين عذاب مي‌ترسند، زیرا جهنّم بد جايگاه و بد محلّ اقامتي است.

خداوند تبارك و تعالي هرجا سخن از عذاب و جهنّم به ميان مي‌آورد، بلافاصله وعده‌ي بهشت مي‌دهـد، حـال انتخـاب بـا شماست!  مي‌فرمايد:

«خَالِدِينَ فِيهَا حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقَامًا.» 

مؤمنـان در غرفـه‌هاي بهشتي جـاودانـه مي‌مانند؛ چه جايگاه خوب و چه محلّ اقامت نيكويي!

ما بايد در اين دنيا اين خانه را براي خودمان تهيّه كنيم، زيرا انتهاي كار ما يا بهشت است يا جهنّم. كدام يك را از خدا تقاضا مي‌كني؟ كدام يك را براي فرزندت دعا مي‌كني؟ اگر بهشت را
 
دعا مي‌كني، بايد فرزند را براي آن آماده كني. در برابر قرآن، كلام پروردگار، هستيـم. جهنّـم بـد جايگـاه و بـد قرارگاهي اسـت. امّا در مقابل آن، مؤمنان در غرفه‌هاي بهشتي جاودانه‌اند؛ چه جايگاه خوب و چه محلّ اقامت نيكويي است!

ويژگي پنجم: ميانه‌روي در انفاق

وَالَّذِيـنَ اِذَا اَنْفَـقُـوا لَمْ يُسْرِفُـوا وَلَمْ يَقْتُـرُوا وَ كَـانَ بَيْـنَ ذَلِكَ قَوَامـاً؛ « آنها كساني هستند كه هرگـاه انفـاق مي‌كننـد، نه اسراف مي‌كنند و نه سختگيري، بلكه در ميان اين دو ميانه‌روي دارند.»

انفاق يكي از وظايف اجتماعي هر انساني است. عبادالرّحمان در اين وظيفـه هم به كيفيّت عمل توجّه دارنـد و از هر گونـه افراط و تفريط خودداري مي‌كننـد. قرآن مي‌فرمايد:

«وَ لاَ تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً اِلَي عُنُقِكَ وَ لاَ تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَحْسُوراً.»

 هرگز دستت را به گردنت بسته مدار  ( بخيل مباش) و بيش از حد آن را مگشا تا مورد سرزنش قرار گيري و از كار فروماني.

انسان مالك دارايي خود است، ولي در خرج كردن محدوديّت دارد.

امام صادق علیه السلام اين آيه را تلاوت فرمودند، بعد مشتي سنگ‌ريزه را از زمين برداشتند و محكم در دست گرفتند و فرمودند: اين همان اقتار و سختگيري است. پس مشت ديگري برداشتند و چنان دست خود را گشودند كه  همه‌ي آن به روي زمين ريخت و فرمودند: اين اسراف است. بار سوم مشت ديگري برداشتند و كمي دست خود را گشودند، به گونه‌اي كه مقداري فرو ريخت و مقداري در دستشان بازماند، پس فرمودند: اين همان قوام  است

امّت ميانه‌رو و وسط بايد برنامه‌هاي معتدل داشته باشند.

حضرت رضا علیه السلام مقـدار هزينـه و انفـاق معتدل را همان انفاق معروفي دانستند كه در سوره‌ي مباركه‌ي بقره آيه‌ي 236 آمده است.

«..عَلَي الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَي الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتَاعًا بِالْمَعْرُوف...»

 يعني توانگـر در شـأن توانمنـدي خـود و تهيدست در حـدّ تـوان خـود مطابق عـرف پسنديده و شأن خود انفاق كند.

امام صادق علیه السلام خرج كردن و بخشش در راه باطل را اسراف مي‌دانند (گرچه كم باشد) و بخل در راه حقّ را اقتار.

ويژگي ششم: توحيد خالص

وَالَّذِينَ لاَ يَدْعُونَ مَعَ اللهِ اِلَهاً اَخَرَ؛« عباد الرّحمان كساني هستند كه معبود ديگري را با خداوند نمي‌خوانند.»
توحيـد خالـص، آنهــا را از هـر گونـه شركي دور مي‌سازد. نور توحيد سراسر وجود آنها و زندگي فردي و اجتماعي‌شان را روشن ساخته و تيرگي شرك را از فكـر و روح و قلب آنان به كلّي برطرف كرده است.

از اين آيات مباركه كه در كنار انجام كارهـاي نيـك، ويژگي پرهيـز از كارهـاي منفي را هم براي بندگان خداي رحمان ذكر فرمـوده، به دسـت مي‌آيد كه بندگي واقعي زماني به ثمر مي‌رسد كه نسبت به بايدها و نبايدهاي دين توجّه كامل باشد و بر سر دوراهي‌هاي ايمان و كفر و پاكي و آلودگي، راه ايمان و پاكي را انتخاب نمايد و براي فراهم ساختن محيطي پاك در اجتماع، تلاش كند.

ويژگي هفتم: عدم قتل نفس


وَ لاَ يَقْتُلُونَ النّفْسَ الّتِي حَرّمَ اللهُ اِلاَّ بِالْحَقِّ

 انسانی را كه خدا خونش را حرام كرده، جز به حقّ به قتل نمي‌رسانند.

قتـل نفـس از گنـاهـان كبيـره اسـت ولـي جمله‌ي بِالْحَقِّ مي‌رساند كه در مواردي قتل نفس لازم و حقّ استاز جمله: 1) قصاص قاتل 2) زناي با محارم 3) زناي كافر با زن مسلمان 4) زناي محصنه 5) مدّعي نبوّت  6) سبّ و توهين و دشنام به پيامبر و ائمّه: 7) مفسد و محارب 8) مرتدّ 9) كسي كه بر امام عادل خروج كند 10) مشرك محارب.

البتّه دستـور ايـن قصـاص بـا حـاكم شـرع الـهي است و او بايد دستور بدهد.

ويژگي هشتم: پرهيز از انحراف جنسي

وَلاَ يَزْنُونَ؛ عبـادالرّحمان زنـا نمي‌كنند.

در بيـن غرايـز وجـودی انسـان، «شهوت» و «غضـب» خطرناك‌ترين غرايز است كه اگر انسان مؤمن آنها را كنترل نكند و مهار اين غرايز را در دست نگيرد، او را به گناه مي‌كشاند و تخلّف از اين قانون الهي كيفر شديد دارد. در ادامه‌ي آيه مي‌فرمايد: ...وَ مَـنْ يَفْعَـلْ ذَلِكَ يَلْـقَ اَثَاماً.  كيفرهاي الهي استثنا بردار نيست؛ هر كسي تخلّف كند، كيفر مي‌شود.

« يُـضَـاعَفْ لَهُ الْعَذَابُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ يَخْلُدْ فِيهِ مُهَاناً.»

 در روز قيامت عذاب او دو چندان مي‌شــود و در آن عــذاب بـه خــواري هميشگي خواهـد ماند.

 [البتّه اين عبادالرّحمان مستثنا هستند. اگر كسي اين كارها را بكند، با عذاب روحي خواهد بود و با خواري در آتش جهنّم است به عذاب مضاعف ... ]


«اِلاّ مَنْ تَابَ وَ اَمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صَالِحًـا فَاُولَئِـكَ يُبَـدِّلُ اللهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَ كَانَ اللهُ غَفـُورًا رَحِيمًا.»

 مگـر كسي كه توبـه كنـد و عمـل صالـح انجام دهـد كـه خداونـد گناهان اين گروه را به حسنات تبديل مي‌كند و خداوند آمرزنده و مهربان است.

در اينجا ممكن است سؤالي مطرح شود: آيا مضاعف شدن عذاب الهي با عدل الهي تناقـض ندارد؟ جـواب منفي است. زيـرا بعضي از گناهان چند برابر آثار شوم دارد.

اگر كسي سنّت بدي را در جامعه بنا نهـد، هر كس در طـول تاريخ به آن سنّت عمل كند براي مؤسّس آن نيز گناهي ثبت مي‌شود.

مثال: خانمي كه آرايش مي‌كند و لباس بد مي‌پوشد تا نظر جوانان را به خود جلب كند، خود گناه مي‌كند و اضافه بر آن ديگران را هم به گناه مي‌كشاند. جواني كه به او نگاه مي‌كند، به طرفش كشيده مي‌شود. دوباره نگاه مي‌كند، نگاه دوم گناه است (حال به اين خانم دسترسي دارد يا ندارد) با اين فكر به منزل مي‌رود و با اين فكر مي‌خوابد؛ يا به زن خود نگاه نمي‌كند و ... توجّه كنيد! آثار شوم اين يك نگاه چگونه دامن جامعه را مي‌گيرد و ديگران را به گناه وادار مي‌سازد؟ بابا طاهر مي‌گويد:

زدست ديده و دل هر دو فرياد

                   كه آنچه ديده بيند دل كند ياد

بسازم خنجري نيشش ز فـولاد

                   زنـم بر ديـده تـا دل گـردد آزاد

حجابِ ديده، حجاب بسيار مهمّي است. خداوند- تبارك و تعالي- دو پرده براي ما قرار داده تا به محض اينكه چشمان به چيزي كه جايز نيست افتاد، با اراده‌ي خود اين پرده را پايين بكشيم و براي خدا چشم را ببنديم و از نظر كردن به حرام خودداري كنيم. از پيامبر گرامي اسلام صلی الله علیه و آله و سلم روايت است كه: خداوند بزرگ به جوان عبادت پيشه، نزد فرشتگان افتخار مي‌كند، در حالي مي‌فرمايد: بنده‌ام را بنگريد! براي من خواسته‌هاي نفس را كنار نهاده است (يعني رضاي خدا را بر هر چيزي مقدم مي‌دارد).

گاهي شخصيّت اجتماعي داشتن، كيفر مجرم را دو برابـر مي‌كنـد. خداونـد در قـرآن به زنـان پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم مي‌فرمايد:

«يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ مَـنْ يَـأْتِ مِنْكُـنَّ بِفَاحِشَـةٍ مُبَيِّنَـةٍ يُضَاعَـفْ لَهَـا الْعَذَابُ....»

هر كسي از شما همسران پيامبر كاري زشت انجام دهيد، دو برابر كيفر داريد.

گاهي زمان و مكان در عمل مؤثّر است؛ ثواب را مضاعف و گناه را هم دو برابر مي‌كند، مثل گناه در روز جمعه. در روايت است از امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام كه كار خير يا شرّ در روز جمعه دو برابر سنجيده مي‌شود.

گاهي گناه علاوه بر انحراف گناهكار، ديگران را نيز منحرف مي‌كند.

«اَلَّذِينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللهِ وَ يَبْغُونَهَا عِوَجًا...يُضَاعَفُ لَهُمُ الْعَذَابُ...»

 كساني كه (مردمان را) از راه خدا باز مي‌دارند و مي‌خواهند آنها به انحراف بيفتند؛ عذاب آنها دو برابر مي‌شود.

بحث روي اين قسمت آيه بود كه فرمود: اِلاَّ مَنْ تَابَ وَ اَمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صَالِحًا...

خداوند متعال هيچ‌گاه راه بازگشت را به روي مجرمان نمي‌بندد و گنهكاران را دعوت و تشويق به توبه مي‌كند. لذا بعد از وعيد به عذاب شديـد و مضاعف و خلـود و خـواري در جهنّـم، مي‌فرمايد: اِلاّ مَنْ تَابَ وَ...؛ در آيه‌ي قبل سه گناه از بزرگترين گناهان ذكر شده بود و خلود در جهنّم در مورد كساني گفته شد كه هر سه گناه را با هم مرتكب شدند؛ هم شرك، هم قتـل و هم زنـا. در آيه‌ي مورد بحث؛ با سه عمل وعده‌ي بخشش و تبديل سيّئات به حسنات داده شده. توبه، ايمان و عمل صالح؛ به اين ترتيب، راه براي بازگشت به سوي خداوند باز شده و خداوند لطف خود را شامل حال بندگان خود فرموده است.

ايـن آيـه‌ي مبـاركه كـه راه توبــه را بـاز گذاشته، دليل بر اين است كه هر گنهكاري مي‌تواند به سوي خـدا بازگردد، مشروط بـر اينكه توبـه‌اش حقيقي باشد و نشانـه‌ي آن توبـه‌ي حقيقي، عمـل صالحي است كه جبران كننده باشد وگرنه تنها پشيماني كه ساعتي بعد دوباره بازگشت به گناه شود، توبه نيست.
توبـه يك انقلاب همه جانبـه است نه يك حركت سطحي و لفظي. خداوند متعال زماني كه بازگشت واقعي را از بنده‌ي خود می‌بیند، به لطف و كرمش سيّئات اعمال او را محو مي‌كند و به جاي آن حسنات را مي‌نشاند، چنان كه در روايتي از ابوذر از پيامبر اسلام9 آمده است

روز قيامت بعضي از افراد را حاضر مي‌كنند؛ خداوند دستور مي‌دهد گناهان صغيره‌ي او را به او عرضه كنند و كبيره‌ها را بپوشانند. به او گفته مي‌شود تو در فلان روز فلان گناه صغيره را انجام دادي و او به آن اعتراف مي‌كند، ولي قلبش از كبائر  ترسان و لرزان است. در اينجا هرگاه خداوند بخواهد به او لطفی کند، دستور می‌دهد به جای هر سیّئه، حسنه‌ای به او بدهید. عرض مي‌كند: پروردگارا، من گناهان مهمّي داشتم كه آنها را در اينجا نمي‌بينم. ابوذر مي‌گويد: در اينجا پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم تبسّم كردند كه دندانهايشان آشكار گشت، پس اين آيه را تلاوت فرمودند.

«فَاوُلَئِكَ يُبَدِّل اللهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ»

  ايـن جمـاعت كسـاني هستنـد كـه خـدا  سيّئات آنها را به حسنات مبدّل مي‌كند.

آيه‌ي بعد در حقيقت چگونگي توبه‌ي صحيح را تشريح كرده و مي‌فرمايد: كسي كه توبه كند و عمل صالح انجام دهد، به سوي خدا بازگشت مي‌كند. وَ مَنْ تَابَ وَ عَمِلَ صَالِحًا فَاِنَّهُ يَتُوبُ اِلَي اللهِ مَتَابًا.

يعني توبه و ترك گناه بايد تنها به خاطر زشتي گناه نباشد؛ بلكه علاوه برآن، انگيزه‌اش خلوص نيّت و بازگشت به سوي پروردگار باشد.

از اين آيه‌ي مبـاركه به دست مي‌آيـد كـه امر به توبه آنقدر عظيم و اثرش چنان زياد است كه سيّئات را به حسنات مبدّل مي‌كند و هيچ استبعادي ندارد، زيرا توبه عبارت است از رجوع خاص به سـوي خـداي سبحان؛ و خداي تعالي هر چه بخواهد انجام مي‌دهد.

ويژگي نهم: حضور نيافتن در صحنه‌ي باطل: وَالَّذِينَ لاَ يَشهَـدُونَ الزُّورَ...

بندگان خدا كساني هستند كه در مجلس(گفتار و كردار) باطل حاضر نمي‌شوند و چون بر لغوي عبور كنند، كريمانه مي‌گذرند؛ يعني خود را بزرگوار‌تر از آن مي‌دانند كه در آن باطل شركت كنند.

شَهِدَ دو معنا دارد. 1) حضور 2) خبر و گواهي دادن. در اين آيه هر دو معنا را مي‌توان استفاده كرد؛ يعني آنان نه در مجالس باطل حاضر مي‌شوند و نه شهادت و گواهي به دروغ مي‌دهند.

زور در اصل به معنـای جلوه دادن باطـل به صورت حقّ است. بنا بر آنچه در تفسیر مجمع البيـان آمده، اين كلمه شامل دروغ و هر لهو و باطل ديگر از غنا و سخن لغو و ناسزا نيز مي‌شود.

از امام صادق علیه السلام روایت است كه مراد از زور در اين آيه‌ي مباركه «غنا» می‌باشد

يكي از مصداقهای زور غنـاست؛ امّا سايـر مجالس لهو و لعب، شرب خمر، دروغ، غيبت، هتك حرمت مؤمن و امثال آن را نيز در برمي‌گيرد.

ويژگي دهم: كريمانه از لغو گذشتن

وَ اِذَا مَرّوا بِالْلَّغْوِ مَرّوا كِرَامًا

 «لغو» كاري بيهوده؛ بي ثمر و بي هدف است. بندگان خدا هدف معقول و مفيدي دارند و عمر خود را صرف امور بيهوده نمي‌كنند، زيرا شركت در مجالس باطل و گنـاه، اضافـه بـر امضاي گنـاه، مقدّمه‌ی آلودگي قلب و روح است. هدف آنها در زندگي مثبت است و اگر كارهاي زشت در مسير زندگي‌شان قرار گيرد، ‌چنان بزرگوارانه از كنار آن مي‌گذرند كه هرگز رنگ نمي‌پذيرند.

امام صادق علیه السلام به حارث بن مغيره فرمودند:

«.... مَا يَمْنَعُكُمْ اِذَا بَلَغُكُمْ عَنِ الرّجُلِ مِنْكُمْ مَا تَكْرَهُونَ، ِمَا يَدْخُلُ عَلَيْنَا مِنْهُ الْعَيْبُ عِنْدَ النّاسِِ وَاْلاَذَي، اَنْ تَأْتُوهُ وَ تَعِظُوهُ وَ تَقُولُوا لَهُ قَوْلاً بَلِيغاً؟ قَلْتُ اِذَا لاَ يُقْبَلُ مِنّا وَ لاَ يُطِيعُنَـا قَالَ فَاِذًا فَـاهْجُـرُوهُ، وَاجْتَنِبُوا
 
مُجَالِسَتَهُ.»
چه مانع می‌شود شما را که وقتی مي‌بينيد شخصي كار ناپسندي را انجام مي‌دهد، و عملي كه مي‌دانيد ما را ناراحت مي‌كند و باعث خرده‌گيري ميان مردم است، نزد او برويد، سرزنش كنيد، با سخنان متيـن و آرام و استدلالي او را نصيحت نماييد و از كار زشت بازداريد؟ حارث عرض كرد: ممكن است از ما نپذیرد و اطاعت نکند. فرمودند: اگر چنين كرد، شما هم از او دوري كنيد و از نشستن با او اجتناب نماييد.

ويژگي يازدهم: تدبّر در آيات الهي

وَالّذِينَ اِذَا ذُكِّرُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ لَمْ يَخِرُّوا عَلَيْهَا صُمًّا  وَ عُمْيَاناً. 

آنان كساني هستند كه چون به آيات پروردگارشان تذكّر داده شوند، كر و كور (چشم و گوش بسته) به سجده نمي‌افتند.(بلكه عمل آنان آگاهانه است.)

راه خدا را با چشم و گوش بسته نمي‌توان پيمود. قبل از عمل، به چشم باطن‌نگر و ژرف‌بين و گوشي حسّاس و نكته‌شناس نیاز است. اگر درست بينديشيم، مي‌بينيم كه ضرر و زيان اين گروه كه كوركورانه به گمان خود دنبال آيات الهي و راه دين مي‌روند، كمتر از زيان دشمناني كه آگاهانه ضربه به پايه‌هاي اسلام مي‌زنند، نيست. بلكه گاه به مراتب بيشتر هم هست؛ زيرا اين‌گونه افراد آلت دست دشمنان و طعمه‌ي خوبي براي شيطانند و اين مؤمنان آگـاه و بصيـر و سميع هستنـد كه چون
 
كوه ثابت مي‌مانند و بازيچه‌ي دست اين و آن نمي‌شوند.

حضرت علي علیه السلام فرمودند:

«قَصَّــمَ ظَهْــرِي رَجُـــلاَنِ جـَاهِــلٌ مُتَـنَـسِّـك  وَ عــَـالِــمٌ مُتَهتِّک»

 پشت مرا دو نفر شكستند: جاهلي كه از فراگيري خودداري مي‌كنـد و عالم پرده‌در.

اسلام نه عالم بي‌دين مي‌خواهد، نه جاهل بدون شناخت.

از امـام صادق علیه السلام نيـز همين مضمون نقل شده است. هنگامی که از این آیه‌ی مبـارکه از ايشان سؤال كردند، امام فرمودند:

«مُسْتَـبْـــــصِرِينَ،لَیْـــــسُوا بِشَكَّاكٍ.»

منظور اين است كه آنها از روي آگاهي گام برمي‌دارند نه از روي شك و ترديد.

ويژگي دوازدهم: احساس مسؤوليّت در برابر خانواده

«وَالَّـذِينَ يَقُولـُُونَ رَبَّنـَا هَـبْ لَنـَا مِـنْ اَزْوَاجِنَـا وَ ذُرِّيَاتِنَا قُرَّةَ اَعْيُنٍٍ...»

كساني كه مي‌گويند پروردگار ما!  همسران ما و فرزندان ما را مايه‌ي روشني چشم ما قرار بده.

مسلّم است، چنين افرادي تنها به دعا اكتفا نمي‌كنند، بلكه دعا رمز تلاش و كوشش و تعّهد آنان در برابر همسر و فرزندان است. مسأله‌ي ديگري كه اين دعا مي‌رساند، اين است كه 

حاجت مهمّ بندگان رحمان به درگاه خداوند اين است كه از عمل صالح فرزندان خود شادمان شـوند. آنـان هـر همسر و ذريّه‌اي را دوست ندارند، بلكه آن همسر و ذريّه‌اي را دوست دارند كه بنده‌ي خدا باشد. رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ اَزْوَاجِنَا وَ ذُرِّيَاتِنَا قُرَّةَ اَعْيُنٍ... اين آیه بيانگر آن است كه عبادالرّحمان از آن افرادي نيستند كه گوشه‌نشيني بگزینند و فقط به نماز و دعا اكتفا كنند و مرتّب بگويند براي جوانان دعا كنيد(كه اين هم يك رسم شده است) آنان مي‌دانند كه نخست بايد حركت كرد و انجام وظيفه نمود، سپس از خدا درخواست كمك كرد.

چنين افرادي مانند عبادالرّحمان از آنچه در توان دارند، در مسیر تربيت همسران و فرزندان و آشنايي آنها با اصول و فروع اسلام و راه‌هاي  حق و عدالت فروگذار نمي‌كنند و می‌کوشند امانتي را كه از سوي خداوند- تبارك و تعالي- دریافت کرده‌اند، حفظ کنند. و نه تنها به جسم فرزند، كه به شخصيّت انساني او هم توجّه كامل دارند. توجّه كنيد عزيزان من! آيا ما اين‌گونه هستيم؟ آيا در اين زمينه احساس مسؤوليّت مي‌كنيم؟ پيامبر گرامي اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:

«كُلّكُمْ رَاعٍ وَ كَلّكُمْ مَسْؤُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ.»

 همه‌ي شما راعي و همه‌ي شما مسؤول هستيد.

راعي به چوپاني مي‌گويند كه گوسفندان را نگه مي‌دارد. مرد و زن در خانه راعي هستند و مسؤوليّت دارند. پس در قبال اين موارد بي تفاوت نباشيم و بدانيم و توجّه داشته باشيم كه  اين فرزند را براي چه ديني تربيت مي‌كنيم؟ اسلام چيست و مسلمان كيست؟ بنابراين، بايد به مقدار توانايي، اوّل تلاش كنيم و بعد براي اموري كه خارج از مرز توانايي ماست، دعا كنيم. در تربيت فرزندان، به زندگانی حضرت علي علیه السلام و حضرت زهرا علیهاالسلام بنگریم كه چگونه با عمل، يك يك صفات انساني را به فرزندان خود آموختند.

روزي پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم در منزل حضرت زهرا علیهاالسلام بودند. امام حسن علیه السلام از خواب بيدار شدند و عرضه داشتند: تشنه هستم. آب خواستند. حضرت خودشان بلند شدند و با دست مبارکشان شیر دوشیدنـد.

امـام حسین علیه السلام هم خردسال بودنـد. جلـوآمدند شير بگيرند. حضرت شير به دهان امام حسن علیه السلام گذاشتند. حضرت زهرا علیهاالسلام عرضه داشتند: پدرجان! حسن  را بيشتر از حسين دوست داريد؟

فرمودند: نه، چنين نيست. ولكن اوّل مرتبه حسن آب خواست... 

 (به بيان من) عدالت اقتضا مي‌كند كه چون حسن علیه السلام اوّل آب خواسته، من ابتدا به او شير بدهم و بعد به حسين علیه السلام.

حضرت زهرا علیهاالسلام با بچّه‌ها بازي مي‌کنند. حسن علیه السلام را بالا و پايين مي‌اندازند و در اين حالت چهار درس مهم به او مي‌دهند. مي‌فرمايند:

اَشْبِهْ اَبـَاكَ يَا حَسَنُ       وَاخْلَعْ عَنِ الْحَقِّ الرَّسَنَ وَاعْبـُدْ اِلَهـًا ذَامِنَـنٍ        وَلاَ تُـوَالِ ذَا اْلاِحَـنِ 

حسن جان شبيه پدرت باش و شجاع باش. تو ريسمان را از گردن باطل بكَن و خداي يكتا را پرستش كن. به هنگام بازي نيز درس شجاعت  ،توحيد و دفاع از حقّ را به فرزند مي‌دهند. آيا تربيت ما اين‌گونه است؟ عزيزان! براي اينكه فرزندان ما قُرَّةَ اَعْيُن ما شوند، بايد فكر كنيم. روايتي را براي شما بگويم.

« رُوِيَ عَنِ النَّبِيّ صلی الله علیه و آله و سلم اَنَّهُ نَظَـرَ اِلَي بَعْضِ اْلاَطْفَالِ فَقَالَ وَيْلٌ ِلاَطْفَالِ اَخِرِ الزَّمَانِ مِنْ اَبَائِهِمْ فَقِيلَ يَا رَسُولَ الله مِنْ اَبَائِهِمُ الْمُشْرِكِينَ؟ فَقَالَ لاَ مِنْ اَبَائِهِمُ الْمُؤْمِنِينَ لاَ يَعَلِّمُونَهُمْ شَيْئًا مِنَ الْفَرَائِضِ وَ اِذَا تَعَلَّمُوا اَوْلاَدَهُمْ مَنَعُوهُمْ...»

پيامبر گرامي اسلام صلی الله علیه و آله و سلم به بعضي از اطفال نظر كردند و فرمودند: واي بر اولاد آخرالزّمان از پدرانشان. سؤال كردند: يا رسول الله، آيا از پدران مشرك اينها؟ حضرت فرمودند: نه! از پدران مؤمنشان همين پدر و مادرهاي مؤمن، فرزندانشان را با واجبات دينشان آشنا نمي‌كنند، آنها را تعليم نمي‌دهند.

و زماني كه اولادشان تعليم مي‌بينند و دوست دارند روي فطرت پاك خود بنشينند و مسائل مهم را بشنوند، منعشان مي‌كنند و آنان را برمي‌گردانند.

« وَ رَضُوا عَنْهُمْ بِعَرَضٍ يَسِيرٍ مِنَ الدُّنْيَا..»

دوست دارند بچه‌هايشان بروند درس بخواننــد و بـه مختصر درآمــدي راضي هستند.

آخر روايت، خيلي تكان دهنده است. مي‌فرمايند:

«فَاَنَا مِنْهُمْ بَرِئٌ وَ هُمْ مِنِّي بُرَاءٌ.»

  من از اين مؤمنين بيزارم، آنها هم از من بيزارند.

چرا پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم اين را مي‌فرمايند؟ ما نام پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم را كه مي‌شنويم، اشك مي‌ريزيم، صلوات مي‌فرستيم، فداي ايشان مي‌شويم. پس اين بيزاري يعني چه؟ منظور پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم اين است كه آنان از امر وي اطاعت نمي‌كنند و نمي‌گذارند فرزندانشان پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم را بشناسند و فقط به شنيدن نام آن حضرت اكتفا مي‌كنند.

فرزندان را به بهانه‌ي ادامه‌ي تحصيلات به كشورهاي ديگر مي‌فرستند، غافل از اينكه در مهد كفر با وجود هجمه‌ي فرهنگي دشمن، چه مي‌خواهند بياموزند. وقتي از آنها سؤال مي‌كنيم بچّه‌هاي شما از اسلام چه ياد گرفتند؟ آيا مسلمانند؟ جواب مي‌دهند بله، مسلمانند و مي‌دانند پيامبرشان حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم است. اين مقدار از اسلامشان را مي‌دانند. آيا اين بيزاري از پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم نيست؟ در حالي‌كه وقتي به علي علیه السلام نظر مي‌كنيم، مي‌بينيم حضرت به فرزند خود امام مجتبي علیه السلام مي‌فرمايند: من در آغاز جواني تو به ادب و تربيت تو مبادرت كردم، پيش از آنكه عمرت به درازا بكشد و دلت سخت شود.

«وَاِنّمَا قَلْبُ الْحَدَثِ كَاْلاَرْضِ الْخَالِيَةِ مَا اُلْقِيَ فِيهَا مِنْ شَيْءٍ قَبِلَتْهُ فَبَادَرْتُكَ بِاْلاَدَبِ قَبْلَ اَنْ يَقْسُوَ قَلْبُكَ...»  

همانا قلب جوان مثل زمين خالي است. هرچه در اين زمين خالي و بكر بريزيد قبول مي‌كند. من به ادب تو سرعت گرفتم، قبل از اينكه قلب تو سخت شود.

در اين زمينه، چقدر احساس مسؤوليّت كرديـد و چگونه عمل مي‌كنيد؟ به جاي اينكه از كودكي به ادب و تربيت فرزندانتان مبادرت كنيد راه هدايت را بر آنان بسته‌ايد و حالا كه جوان شده‌اند و در محيط آلوده‌ي خانه، مدرسه و اجتماع هم پرورش يافته‌اند، مي‌خواهيد با دعا هدايتشان كنيد؟ چرا غافليد؟ عبادالرّحمان مي‌گويند: رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ اَزْوَاجِنَا وَ ذُرِّيَاتِنَا قُرَّةَ اَعْيُن. در اينجا بدون ترديد، روشن‌ترين مصداق‌هاي عبادالرّحمان در همه‌ي زمينه‌ها و بويـژه در تربيـت فرزنـدان، ائمّه‌ي اطهار: هستند.

از آنجا كه عبادالرّحمان به فكر خانواده و ذريّه و جامعه‌ي خود هستند، يكي ديگر از تقاضاهاي آنان اين است كه(وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ اِمَامًا) مديريّت جامعه‌ي مؤمنين و متّقين را دارا  باشند و همه‌ي مؤمنان در صف واحدي قرار بگيرند و مقدّم بر صف متّقين عبادالرّحمان باشند. لذا مي‌گويند: خدايا ما را براي متّقين امام قرار بده.

چه وقـت انسان امـام و پيشوا مي‌شـود، آن هـم براي متّقين؟ آن وقتي كه خود اهل تقوا و الگوي تقوا براي مؤمنين باشد. اين عبادالرّحمان الگوها و اسوه‌هاي جامعه‌ي انساني هستند و سرمشقهايي براي پرهيزكاران به شمار مي‌روند.

توجّه داريد كه اين آيات صفات همه‌ي مؤمنان را بيان نمي‌كند، بلكه اوصاف گروه ممتازي را كه در صف مقدّم قرار دارند تحت عنوان عبادالرّحمان شرح مي‌دهد. همان‌گونه كه رحمت عامّ خداوند شامل همگان مي‌شود، رحمت اين عبادالرّحمان هم عامّ است و فيض و بركت آنان از طريق علم، فكر، بيان، قلم، مال  و قدرت، به خلق خدا مي‌رسد و آنها هستند كه در مسير هدايت بندگان، مانند چراغهايي روشن در درياها و صحراها، گم شدگان را از فرو رفتن در گردابها و افتادن در پرتگاه‌ها نجات مي‌دهند.

همچنين، از اين آيه استفاده مي‌شود كه تقاضاي رياست معنوي و روحاني نه تنها مذموم نيست، بلكه مطلوب و مرغوب نيز مي‌باشد. البتّه، نباید تنها به دعا اكتفا شود، بلكه باید شايستگي پيشوايي راستين را در خويش به وجود آورند و اين كاري بسيار مشكل با شرايطي بسيار سخت است كه امام صادق علیه السلام مي‌فرمايند:

«كُونُوا دُعَاةََالنّاسِ بِغَيْرِ اَلْسِنَتِكُمْ...»

مـردم را دعـوت به حـقّ بكنیـد، بـه غيـر زبانتان.

يعني با عملتان مردم را به اسلام و دين دعوت كنيد.

بهشت، پاداش صبر عبادالرّحمان

پس از بيان اوصاف دوازده‌گانه در اشاره‌ي اجمالي، درباره‌ي پاداش ويژه‌ي عبادالرّحمان مي‌فرمايد:

اُولَئِكَ يُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِمَا صَبَرُوا.

و از آنجـا كـه عبـادالرّحمـان با داشتـن ايـن صفـات برجستـه در صـف اوّل مؤمنـان قـرار دارند، درجه‌ي بهشتي آنها هم بايد برترين درجات باشد. لذا، در پايان آيه مي‌فرمايد: وَاجْعَلْنَا لِلْمُتّقِينَ اِمَامًا.

آنها كساني هستند كه مي‌گويند: پروردگارا ما را امام و پيشواي پرهيزكاران قرار ده.

قابل توجّه اينكه مي‌فرمايد: اين مقام عالي بدين سبب به آنها داده مي‌شود كه در راه خدا صبر و استقامت به خرج داده‌اند. ممكن است تصوّر شود اين صفت ديگري از اوصاف عبادالرّحمان است، امّا در حقيقت صفت تازه‌اي نيست؛ بلكه ضامن اجراي تمام دوازده صفت گذشته است. مگر بندگي پروردگار، مبارزه با طغيان شهوات، ترك شهادت زور، قبول تواضع و فروتني، و غير اين صفات، بدون صبر و پايداري امكان‌پذير است؟

حضرت علي علیه السلام مي‌فرمايند:

« اَلصَّبْـرُ مِنَ اْلاِيمَانِ كَالرّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ.»

 صبر و استقامت نسبت به ايمان، همچون سر است نسبت به بدن (و البتّه بقاي بدن به بقاي سر بستگي

دارد).

صبر يعني پايداري و استقامت و مقاومت در مقابل عوامل منحرف كننده و موانع پيشرفت.

سپس اضافه مي‌كند، در آن غرفه‌هاي بهشتي با تحيّت و سلام روبه‌رو مي‌شوند. وَ يُلَقّوْنَ فِيهَا تَحِيَّةً وَ سَلاَمًا. هم بهشتيان به يكديگر تحيّت و سلام مي‌گويند و هم ملائكه به آنها سلام مي‌دهند و از همه مهمتر خداوند سبحان به آنها سلام مي‌گويد. در آيه‌ي 58 سوره‌ي مباركه‌ي ياسين، مي‌فرمايد: سَلاَمٌ قَوْلاً مِنْ رَبِّ رَّحِيم. براي آنها سلامي است از سوي پروردگار بخشنده. و در آيه‌ي ديگر مي‌فرمايد:

«....وَالْمَلاَئِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ بَابٍ. سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ... »

 ملائكه از درهـاي مختلـف بر اينها وارد مي‌شوند و به آنها مي‌گويند: سلام بر شما به سبب آنچه صبر كرديد...
سپس براي تأكيد بيشتر مي‌فرمايد: جاودانه در آن خواهند ماند. چه قرارگاه خوب و چه محلّ اقامت زيبايي! خَالِدِينَ فِيهَا حَسُنَتْ مُسْتَقَرّاً وَ مُقَامًا.

ابن سعيد خدري در تفسير كلام خداوند كريم كه مي‌فرمايد: هَبْ لَنَا مِنْ اَزْوَاجِنَا وَ ذُرِّيَاتِنَا قُرَّةَ اَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ اِمَامًا از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روايت مي‌كند كه به جبرئيل فرمود: ازواج ما كيست؟ عرضه داشت خديجه علیهاالسلام فرمود: ذريّات ما؟ گفت: فاطمه علیهاالسلام. فرمود: قُرَّةَ أَعْيُن. گفت: حسن و حسين علیهم السلام فرمود: وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ اِمَامًا. گفت: عَلِيُّ بْنُ اَبِي طَالِبٍ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَيْهِمْ اَجْمَعِينَ

پروردگارا! تو را به آبروي اوليایت سوگند مي‌دهيم، ما را به اوصاف عبادالرّحمان متّصف بفرما.

وَصَلَّي اللهُ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ اَلِ مُحَمَّد

 
كتابنامه

1.      قرآن كريم(ترجمه‌ي الهي قمشه‌اي).

2.       نهج البلاغه، (ترجمه‌ي محمّد دشتي).

3.      ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، مؤسّسه‌ي اعلمي مطبوعات، بيروت، لبنان، 1415.

4.      حرّاني، علي بن الحسين، تحف العقول عن آل الرّسول، (ترجمه‌ي احمد جنّتي) دارالكتب اسلاميّه، بي‌جا، بي‌تا.

5.       حرّعاملي، محمّد بن الحسن، وسايل الشّيعه،مؤسّسه‌ي آل البيت، قم، چاپ سوم، 1416.

6.      حسيني فيروزآبادي، سيّدمرتضي، فضايـل الخمسه، دارالكتب اسلاميّه، نجف اشرف، 1383.

7.      دشتي، محمّد، نهج البلاغه، انتشارات الهادي، قم، چاپ نوزدهم، بهار1381.

8.       صدوق، محمّد بن علي، من لا يحضره الفقيه، (ترجمه‌ي جواد غفّاري) نشر صدوق، تهران، چاپ اوّل، پاييز 1367.

9.      عروسي الحويزي، علي بن جمعه، تفسير نورالثّقلين، (ترجمه‌ي هاشم رسولي محلاّتي)، چاپ افست، قم، بي‌تا.

10.  كليني، محمّد بن يعقوب، اصول كافي، (ترجمه‌ي سيّد جواد مصطفوي) ، دفتر نشر فرهنگ اهل بيت، تهران، بي‌تا.

11.  كليني، محمّدبن يعقوب، فروع كافي، دارالكتب الاسلاميّه، تهران، 1391.

12.  مجلسي، محمّد باقر، بحارالانوار، دارالكتب الاسلاميّه، چاپ چهارم، تهران، 1382.

13. ــــــــــــــــــ، حيوة القلوب، انتشارات اسلاميّه، تهران، چاپ چهارم، 1378

14.  محلاّتي، شيخ ذبيح الله، رياحين الشّريعه دارالكتب الاسلاميّه، تهران، بي‌تا.

15.  محمّدي ري شهري، محمّد(با همكاري احمد غلامي و مهدي مهريزي)، حكمت نامة جوان، نشر دارالحديث، قم، چاپ سوم، 1384.

16. مطهّري، مرتضي، جاذبه و دافعه‌‌ي علي علیه السلام، چاپ سپهر، تهران، بي‌تا.

17.  مكارم شيرازي، ناصر(و جمعي از همكاران)، تفسير نمونه، دارالكتب الاسلاميّه، قم، چاپ چهارم، 1367.

18.  نوري طبرسي، حسين، مستدرك الوسائل، مؤسّسه‌ي آل البيت، قم، چاپ اوّل، 1408.

 

 




تعداد امتیازات: (0) Article Rating
تعداد مشاهده خبر: (5054)

نظرات ارسال شده

هم اکنون هیچ نظری ارسال نشده است. شما می توانید اولین نظردهنده باشد.

ارسال نظر جدید

نام

ایمیل

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید: